کد مطلب:315324 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

حضرت اباالفضل دختر مسیحی فلج را شفا داد
3- حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ مهدی دانشمند اصفهانی چنین نقل می نماید:

فردی مسیحی اهل تهران بود. دختری داشت كه تنها فرزند او بود و فلج شده بود. وی می گفت: این دخترم را همه جا به دكتر برده ام، ولی همه، از علاجش عاجز بودند و طبیبان او را جواب كردند. من از همه جا ناامید بودم و سه ماه بود دخترم در خانه روی تخت افتاده بود.

روزی دلم گرفته بود، از خانه بیرون آمدم، دیدم اصفهانی ها برای آقا قمر بنی



[ صفحه 615]



هاشم علیه السلام ضریح درست كرده اند و می خواهند به كربلا ببرند، همه دور آن جمع بودند و گریه می كردند و می گفتند: یا باب الحوائج! مشكلاتمان را حل كن.

من هم وقتی این شور و غوغا را دیدم، از یكی پرسیدم: آقا! آیا این اباالفضل شما برایش فرق هم می كند كه مسلمان بیاید در خانه اش، یا مسیحی؟

گفت: نه آقا! این مولای ما آن قدر بزرگوار است كه هر كس به در خانه اش رود ناامیدش نمی كند.

من هم جلو رفته، ضریح مطهر را گرفتم و گفتم: ای اباالفضل مسلمان ها! من كه تو را نمی شناسم، ولی این طور كه معلوم است شما خیلی بزرگوار هستید، اگر مشكل مرا حل كردید، دخترم را شفا دادید، به شما قول می دهم، خودم، همسرم و دخترم هر سه مسلمان شویم و از شیعیان شما باشیم.

در این حال گریه زیادی نمود، دیدم دلم شور می زند، طولی نكشید به خانه رفتم، دیدم همسایه ها به خانه ی ما رفت و آمد می كنند. با خودم گفتم: ای وای! دخترم از دنیا رفته.

وقتی وارد خانه شدم، دیدم دخترم - كه سه ماه بی هوش بود - روی تخت نشسته و گریه می كند و صدا می زند: یا اباالفضل!

او را بغل كردم و گفتم: دخترم چیه؟ اباالفضل كیه صدا می زنی؟

گفت: بابا شما نبودید، یك دكتر آمد بالای سرم و مرا شفا داد.

گفتم: دخترم اسمش چه بود؟ چه شكلی بود؟

گفت: بابا اسمش اباالفضل بود، دست در بدن نداشت، به جای دست دو بال فرشتگان داشت، بال هایش را روی بدنم كشید و فرمود: خدا شفایت داد، سلام مرا به بابایت برسان و بگو: قولی كه به اباالفضل علیه السلام دادی، یادت نرود. این را گفت و از نظرم غایب شد، من هم دیگر خوب شدم.



[ صفحه 616]



چه زیبا سروده:



دست ساقی بوی زهرا می دهد

نور خود بر نخل و صحرا می دهد



زایر دستی كه زهرا می شود

او دگر محراب دل ها می شود



دست تو مشكل گشای خیمه بود

دست تو رفع بلای خیمه بود



كودكان را دست تو آرام كرد

سایه ی دستت زنان را رام كرد



من كه ای ساقی! زمین گیر توأم

زایر دست علم گیر توأم